حادثه ای عجیب برای سگی در شب
نویسنده:
مارک هادون
مترجم:
گیتا گرکانی
امتیاز دهید
خلاصه داستان:
کریستوفر ۱۵ ساله به نوعی بیماری اٌتیسم دارد او حافظه ای فوق العاده دارد ریاضیات را درک می کند علم را درک می کند اما انسان ها را درک نمی کند .او وقتی می فهمد ولینگتون-سگ همسایه-مرده است تصمیم می گیرد قاتل را پیدا کند و رمان جنایی درباره آن بنویسد او در این ماجرا اسرار دیگری را کشف می کند که دنیای اطرافش را بر سرش خراب می کند و مفهومی دیگر ازانسان و زندگی به او می بخشد.
«ماجرای عجیب سگی در نیمه شب» یک داستان جنایی است، اما نه یک داستان جنایی ساده با یک کارآگاه نخبه و باهوش نظیر شرلوک هلمز، بلکه داستانی استثنائی با کارآگاهی مبتلا به بیماری اوتیسم.
کریستوفر نوجوانی مبتلا به سندرم اوتیسم است. او به علت این بیماری خاص از درک مسائل عادی زندگی عاجز است، اما هوش فوق العاده ای دارد و دنیا را دیگرگونه میبیند. ماجرا با کشته شدن سگی در همسایگی آنها آغاز میشود و کریستوفر سعی میکند قاتل سگ را با ابتکارات منحصر به فرد خویش بیاید.
«هفت دقیقه از نیمه شب گذشته بود. سگه، روی چمن جلوی خانهٔ خانم شیرز دراز کشیده بود. چشمهایش بسته بود. انگار حدقه هایش به اطراف میچرخید. مثل اوقاتی که سگها خواب میبینند دارند دنبال گربه میکنند، اما سگه نه میدوید و نه خواب بود. مرده بود.»
ما در این داستان با کریستوفر همراه میشویم و دنیا را از دید او میبینیم. او در پی کشف راز قتل سگ متوجه میشود که مادرش نمرده است. اسم داستان برگرفته از یکی از داستانهای معروف شرلوک هولمز است. حتی خودِ کریستوفر هم به این داستان اشاره میکند.
فصلهای کتاب برخلاف کتابهای دیگر به جای اعدادِ طبیعی با اعداد اول شروع میشوند. کریستوفر در این باره میگوید:
«فصلهای کتاب را معمولاً با اعداد اصلی شماره گذاری میکنند: ۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۶ و… اما من تصمیم گرفته ام که فصل های کتابم را با اعداد اول مثل ۲، ۳، ۵، ۷، ۱۱، ۱۳… شماره گذاری کنم چون اعداد اول را دوست دارم.
…اعداد اول اعدادی هستند که پس از بیرون کشیدن همهٔ آن، اعداد به دست میآیند و من فکر میکنم اعداد اول درست مثل زندگی هستند. آنها خیلی منطقی هستند اما هیچوقت نمیتوانید فرمولشان را کشف کنید حتی اگر وقت خود را با فکر کردن به آنها سپری کنید.»
بیشتر
کریستوفر ۱۵ ساله به نوعی بیماری اٌتیسم دارد او حافظه ای فوق العاده دارد ریاضیات را درک می کند علم را درک می کند اما انسان ها را درک نمی کند .او وقتی می فهمد ولینگتون-سگ همسایه-مرده است تصمیم می گیرد قاتل را پیدا کند و رمان جنایی درباره آن بنویسد او در این ماجرا اسرار دیگری را کشف می کند که دنیای اطرافش را بر سرش خراب می کند و مفهومی دیگر ازانسان و زندگی به او می بخشد.
«ماجرای عجیب سگی در نیمه شب» یک داستان جنایی است، اما نه یک داستان جنایی ساده با یک کارآگاه نخبه و باهوش نظیر شرلوک هلمز، بلکه داستانی استثنائی با کارآگاهی مبتلا به بیماری اوتیسم.
کریستوفر نوجوانی مبتلا به سندرم اوتیسم است. او به علت این بیماری خاص از درک مسائل عادی زندگی عاجز است، اما هوش فوق العاده ای دارد و دنیا را دیگرگونه میبیند. ماجرا با کشته شدن سگی در همسایگی آنها آغاز میشود و کریستوفر سعی میکند قاتل سگ را با ابتکارات منحصر به فرد خویش بیاید.
«هفت دقیقه از نیمه شب گذشته بود. سگه، روی چمن جلوی خانهٔ خانم شیرز دراز کشیده بود. چشمهایش بسته بود. انگار حدقه هایش به اطراف میچرخید. مثل اوقاتی که سگها خواب میبینند دارند دنبال گربه میکنند، اما سگه نه میدوید و نه خواب بود. مرده بود.»
ما در این داستان با کریستوفر همراه میشویم و دنیا را از دید او میبینیم. او در پی کشف راز قتل سگ متوجه میشود که مادرش نمرده است. اسم داستان برگرفته از یکی از داستانهای معروف شرلوک هولمز است. حتی خودِ کریستوفر هم به این داستان اشاره میکند.
فصلهای کتاب برخلاف کتابهای دیگر به جای اعدادِ طبیعی با اعداد اول شروع میشوند. کریستوفر در این باره میگوید:
«فصلهای کتاب را معمولاً با اعداد اصلی شماره گذاری میکنند: ۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۶ و… اما من تصمیم گرفته ام که فصل های کتابم را با اعداد اول مثل ۲، ۳، ۵، ۷، ۱۱، ۱۳… شماره گذاری کنم چون اعداد اول را دوست دارم.
…اعداد اول اعدادی هستند که پس از بیرون کشیدن همهٔ آن، اعداد به دست میآیند و من فکر میکنم اعداد اول درست مثل زندگی هستند. آنها خیلی منطقی هستند اما هیچوقت نمیتوانید فرمولشان را کشف کنید حتی اگر وقت خود را با فکر کردن به آنها سپری کنید.»
آپلود شده توسط:
اسپارتاکوس
1390/04/21
دیدگاههای کتاب الکترونیکی حادثه ای عجیب برای سگی در شب
اینکه قهرمان داستان دارای اختلال اوتیسم آسپرگر است یا اوتیسم با عملکرد بالا رو باید کسانی که در این زمینه تخصص بالایی دارن تشخیص بدن. هیچ کجای داستان هم به این موضوع اشاره ای نشده حتی به موضوع اوتیسم هم اشاره ای نشده. شاید نویسنده اینجوری قصد داشته به صورت غیرمستقیم به ناآشنایی جامعه با موضوع اوتیسم و مسائل اوتیستیکها اشاره بکنه.
راستش چون منم یه جورائی مبتلا به اتیسم هستم ( طیف بالای اتیسم یعنی آسپرگر )برم خیلی جالبه ایشالله میخونمش .
آره داستان کودکان رو دست کم نگیر
یعنی میخوام بدونم ب درد بزرگسالا هم میخوره؟[/quote]
آره
آره داستان کودکان رو دست کم نگیر [/quote]
یعنی میخوام بدونم ب درد بزرگسالا هم میخوره؟
آره داستان کودکان رو دست کم نگیر :D